آنها در این گفتگو استدلال کردند که این جریان نوآور که بر بال استعدادهای جوان و مستقل از رانتهای ساختاری شکل گرفته بود، توسط مجموعهای از منافع اقتصادی، فشارهای امنیتی هدفمند و «ترور شخصیت» رهبرانش، به عمد تضعیف و در بسیاری موارد متوقف شد. با این حال، هر دو کارآفرین بر نوعی «امید فعالانه» برای نسل جدید تاکید کردند.
دهه طلایی؛ رشد در غیاب نظارت
مجید حسینینژاد در ابتدای گفتگو، دلیل رشد انفجاری اکوسیستم در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود را در یک عبارت خلاصه کرد: «چیزی نبود». به گفته او، در آن دوران چون این حوزه کوچک بود، حاکمیت و نهادهای دولتی، نظارت و توجهی به آن نداشتند. این خلا، فضایی را برای جوانان آرمانگرا و شجاع فراهم کرد تا بدون درگیر شدن با بوروکراسی اخذ مجوز و موانع ساختاری، کسبوکارهای نوآورانهای را راهاندازی کنند. این استارتاپها که از رانتهایی چون ارز ارزان یا وامهای بانکی بیبهره بودند، با تکیه بر نوآوری و منابع انسانی، خدماتی با کیفیت به مردم ارایه دادند و یک شور و هیجان فوقالعاده در میان جوانان برای خلق ثروت و توسعه کشور ایجاد کردند. این دوره، یک تجربه جدید برای مردم، بنیانگذاران و نیروی انسانی بود که همگی از مزایای آن بهرهمند میشدند.

ورود ناخواندهها و کلیدواژه «نفوذ»
به گفته این دو کارآفرین، نقطه عطف ماجرا از حدود سال 1392 تا 1394 رقم خورد. با بزرگ شدن و به بلوغ رسیدن این کسبوکارها، نهادهای مختلف متوجه جذابیت اقتصادی این حوزه شدند. حسام آرمندهی معتقد است که حساسیت بالا روی فضای دیجیتال، ریشه در «استقلال» آن داشت. او توضیح داد: «بعضیها حسادتهای رقابتی داشتند که چرا این [بازار] دست ما نیست؟» و برای به دست آوردن سهمی از این کیک بزرگ، شروع به داستانسرایی کردند.
آرمندهی با ذکر مثال بازی «کلش آو کلنز» که شرکتش نمایندگی آن را در ایران داشت، تشریح کرد که چگونه منافع مالی یک سازمان خاص، بهانهای برای ساختن روایتهای ایدئولوژیک و سیاسی شد. اتهاماتی چون «نمادهای فراماسونری» یا «صهیونیستی بودن سازنده بازی» مطرح شد تا فضا برای حذف بازیگران مستقل و ورود خودشان فراهم شود. حسینینژاد این دوره را شروع «شبنامهها» و امنیتی کردن فضا توصیف کرد که با کلیدواژه «نفوذ» همراه بود و فشارهای خرد و کلان را بر کارآفرینان آغاز کرد.

ترور شخصیتها و قطع شریانهای مالی
یکی از تکاندهندهترین بخشهای این گفتگو، تمرکز بر استراتژی «ترور شخصیت» بود. هر دو بنیانگذار معتقدند که برای از بین بردن این اکوسیستم، بازیگران اصلی و مرجع آن هدف قرار گرفتند. حسینینژاد مشخصا از «سعید رحمانی»، بنیانگذار «سرآوا»، به عنوان نماد این ترور نام برد و گفت: «پیچیدهترین ترور، تروری است که با سعید رحمانی کردند. هم خودش را از اکوسیستم ایران از بین بردند، هم امید پشتش را.»
او توضیح داد که این نوع ترور، برخلاف ترور فیزیکی که از قربانی یک شهید میسازد، با تخریب وجهه اجتماعی فرد، هم خود او را حذف میکند و هم به بقیه پیام میدهد که در صورت ورود به این عرصه، با سرنوشت مشابهی روبرو خواهند شد. حمله به دفتر سرآوا پیش از جلسه با سرمایهگذاران خارجی در ساعت ۴ صبح و شکستن در، احضارهای مداوم و پروندهسازیها، همگی با هدف ایجاد ارعاب و فرسودگی طراحی شده بود تا بنیانگذاران را به نقطه فروش کسبوکارشان با قیمت نازل یا ترک کامل آن برساند.
پارادوکس تحریم: حفاظ یا قفس؟
یکی از تصورات رایج، این است که اکوسیستم استارتاپی ایران محصول تحریم و فیلترینگ است. حسام آرمندهی با این گزاره مخالف است و آن را یک «پیشگویی خودمحققشونده» میداند. او تاکید کرد که مزیت اصلی ایران، نه تحریم، بلکه «نیروی انسانی» متخصص و باانگیزهای بود که حتی امروز هم در کشورهای منطقه کمیاب است. مجید حسینینژاد نیز افزود که در سالهای ۹۱ تا ۹۳، اکوسیستم ایران بسیار جلوتر از منطقه بود و اگر فضا باز بود، میتوانست کل خاورمیانه را در دست بگیرد.
او به استارتاپ ترکیهای «ترندیول» اشاره کرد که در ابتدا از «دیجیکالا» عقبتر بود، اما با جذب سرمایه از «علیبابا» (شرکت چینی) توانست به یک غول منطقهای تبدیل شود. این اتفاق دقیقا زمانی رخ داد که در ایران، سرمایهگذاران خارجی را فراری میدادند. در واقع، تحریم و فضای بسته داخلی مانند یک قفس عمل کرد که جلوی ارزشگذاری واقعی شرکتها و رشد بینالمللی آنها را گرفت و باعث شد با وجود پتانسیل بالا، ارزش آنها حتی به اندازه یک برج در شمال تهران هم نرسد.
امید فعالانه در ویرانهها
با وجود ترسیم این تصویر تاریک، پیام نهایی بنیانگذاران دیوار و علیبابا، ناامیدی مطلق نیست. حسام آرمندهی میان «امید منفعلانه» (انتظار برای اینکه شرایط خودبهخود درست شود) و «امید فعالانه» تمایز قائل شد. او معتقد است باید برای تغییر جنگید و موانع را رفع کرد. او با اشاره به شجاعت جوانان که مانند یک کودک نوآموز اسکی، بدون ترس از زمین خوردن، ریسک میکنند، گفت: «اتفاقا وقتش الانه. برای موفق شدن شما باید وقتی کارتو شروع کنی که همه کارشونو ول کردن.»
او تاکید کرد که گزینههای دیگر مانند مهاجرت نیز سختیهای خود را دارد و بزرگترین مزیت یک کارآفرین در ایران، شبکه ارتباطی است که در کشور خودش ساخته. مجید حسینینژاد نیز با تایید این نگاه، گفت: «اون جوون ۱۸-۱۹ ساله چیزی رو میبینه که من نمیبینم.» هرچند او اذعان کرد که اکوسیستم مهیا نیست و کارآفرینی امروز در ایران به جسارت نیاز دارد، اما در نهایت، وجود همین الگوهای ایستاده، میتواند الهامبخش نسل جدیدی باشد که با عزمی راسختر، برای ساختن آینده تلاش کنند.